کد مطلب:211493 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:117

درس روح الاجتماع
فرمود ای مفضل جاهلان و نابخردان برای انكار خالق برخاسته اند و آنچه نفهمیده اند انكار می كنند و مخالف حكمت و مصلحت می دانند در حالی كه جهل خود را ابراز می نمایند.

ملاحده به صانع عالم قائل نیستند و اتباع مانی نقاش به دو خدا قائلند و حكمای یونان از آلام و مصائب مرگ و فنا مانند طبیعیان از درك حقایق عاجز مانده اند اكنون تو گوش كن تا در پاسخ آنها لغزشهای آنها را بشنوی و راه صواب را درك كنی.

فرمود ای مفضل این طبقه از خدا بی خبر حوادث عالم را مانند وبا و طاعون و یرقان و انواع بیماریهای گوناگون و تگرگ و ملخ كه زراعتها را فاسد می نماید این امور را كار عبث شناخته و انكار عقیده توحید خلق را نموده اند در حالی كه هر یك از اینها چنانچه گفتم آثار خیر و صلاح اجتماع بشر و موالید عالم است فرمود اگر خالقی و مدبری در عالم نمی بود باید این نظم و ترتیب به هم خورد و این حساب دقیق یك زمانی تمام شود و این فتنه و فساد كم یا زیاد گردد - آسمان فروریزد - زمین متلاشی شود - آفتاب از مشرق طلوع نكند یا هرگز طالع نشود نهرها و چشمه ها خشك گردد یك قطره آب در قنوات و چاه ها نماند هوا راكد گردد باد حركت نكند همه اشیاء فاسد شود آب در زیرزمین جاری گردد عالم غرق شود ولی چرا آفت ملخ - طاعون و وبا - زلزله - خسف و قحطی و غیره همیشه نیست؟ چرا همه جا نیست؟ تا آنچه در عالم هست (و مانند امروز همه ناراضی هستند) همه را مستأصل گرداند و از بین ببرد - ولی خداوند عالم این حوادث و آفات را گاهگاه آنها را در ازمنه و امكنه مختلف



[ صفحه 386]



به علل و اسبابی مبتنی ساخته است و گاهی به بادهای تند یا رگبارهای سریع مرعوب می سازد تا از اعمال ناپسند خود برگردند و به سوی خدا پناه برند.

ملاحده می گویند اگر خالق رحیمی بود چرا این آفتها می رسید آنها فكر نمی كنند عیش اگر به كدورتی آغشته نشود و قطع نگردد لذت خود را از دست می دهد و لذا آب صاف گاهی آلوده می گردد تا قدر صفای آن را بشناسند انسان سالم زمانی مریض می شود تا قدر سلامتی را بداند - مرد ایمن گاهی در خطر می افتد تا قدر امنیت را بشناسد و در نتیجه به خدای خود و خالق عالمیان توسل جوید و از طغیان و سركشی و كفران نعمت در امان باشد بشر اگر در محل حوادث قرار نگیرد خود را فراموش می كند و نمی داند كه انسان مكلف به وظایفی است و در تحت تدبیر مقدری است یا اگر مكروهی بر او نازل شد معلول یك علتی بداند و بر زیردستان رحم كند بر فقیران تفضل نماید - و بر مبتلایان رقت نماید - و نسبت به بیچارگان مهربانی نماید و یا از حوادث و مصائب دلتنگ نگردد بلكه از ارتكاب معاصی و لغزش و انحراف و عصیان دلگیر شود و بداند این ناملایمات مانند تلخی دوائی است كه در نتیجه كام او را شیرین می سازد و امراض را از او دفع می كند.

فرمود در عالم گروهی حیوانات موذیه را نمی پسندند مانند كودكان كه دوای تلخ را مذمت می كنند و از آن خشمناك می شوند و آنها را دشمن می داند و احوال خود را به لهو و لعب می گذرانند و در تهیه طعام و شربت ها با عدم تشخیص مضرات مشروبات چه بطالت ها و ضررها به خود می زنند و از اطعمه و اشربه لذیذه و ضاره چه زیانها به خود می رسانند و نمی فهمند در تحصیل آداب حسنه عواقب حمیده ای است و در آشامیدن دواهای تلخ منافعی است و بسیار الم ها را كه راحت ها در پی است و چه تلخیها كه شیرینها بار می آورد.

فرمود اگر كسی گوید چرا انسان را معصوم نیافریدند كه قادر بر معاصی و بدیها نباشد تا آنكه محتاج به تنبیه و تذكر گردد و به آلام و اسقام آن برخورد نكند - جوابش این است كه اگر معصوم بودند مستحق ثواب و حمد و ستایش نمی شدند - اگر گویند كه چرا خدا او را به نعیم بهشت نمی رساند و چه ضرر می رساند اگر آنها را هم به بهشت ببرند - پاسخش این است كه اگر عاقل و خردمندی دارای همه وسایل عیش و نوش باشد و بی خرد و نادانی هم همان موجبات را واجد باشد و بدون سعی و عمل دارا شود كدام یك شایسته تر به شكر نعمت و لذت از آن ثروت می باشد آنكه با زحمت و رنج فراوان به دست آورده و شكر نعمت



[ صفحه 387]



گفته یا آنكه بدون زحمت به دستش رسیده قدرش را نمی داند.

با آنكه می دانیم شكر نعمت موجب افزونی نعمت است و كفرانش سبب از دست دادن آن است و به علاوه عصمت با جبر منافات دارد و با تكلیف منافات ندارد چه بهشت مكافات اطاعت است و جهنم كیفر تمرد و انحراف است.

فرمود خداوند راه را بر مردم باز گذاشت به آنها عقل و علم داد اختیار و توانائی داد تا همه وسائل كه در اختیار آنها گذاشته برای تسهیل زندگی از آن استفاده نمایند و شكر منعم حقیقی را بنمایند و ثواب را در قبال عمل و حسنه و نیكوكاری قرار داد و عقاب را در مقابل تمرد و انحراف و عصیان و این هر دو برای مكلف است كه عاقل و بالغ و آزاد باشد.

ملاحده و طبیعیین چون خدائی قائل نیستند تكلیف وظیفه ای هم قائل نیستند در نتیجه ثواب و عقابی را نمی شناسند و پاداش و كیفری را معتقد نیستند و در نتیجه هدف ندارند و به جائی نمی رسند.

فرمود این آفتها و بلایا اگر چه در اجتماع به صالح و طالح هر دو می رسد اما حقتعالی هر دو صنف را كه در حال صحت باشند مبتلا می سازد تا برای صالح تذكر باشد و برای طالح گوشمالی و هر دو به خدای تعالی بازگشت نماید و شكر نعمت حقتعالی نمایند - و طغیان و سركشی نكند و از عصیان و فواحش برحذر گردند.

فرمود دو صنف از حوادث نفع می برند اگر چه به صورت تلخ و ناگوار باشد نیكوكاران و صلحا در تنبه و شكر نعمت و بصیرت و بینائی و فجار و اشرار از انابه و توبه و رغبت به نیكوكاری و عفو نسبت به بدی كه هر دو طبقه با دیدن حوادث بر خود می لرزند و رو به بهبودی روحی پیش می روند (مثلا زلزله یا قحطی و امراض عارضه و غیره موجب می شود كه نیكوكاران به دعا و خیرات می پردازند و اشرار و فجار هم از معاصی خودداری می كنند) و هر رنجی به هر یك از این طبقات برسد كفاره گناهان آنها قرار می گیرد و مجمل بیان این است كه خالق قادر علیم دانای توانا هر یك از این حوادث را در اجتماع روی مصالح خلق به وجود آورده و اگر چه مولود آثار طبیعی است ولی تمام آنچه كه دارای طبع تركیبی عنصری می باشند همه مخلوق الهی هستند و در زیر نظر قدرت و اراده و مشیت حق آثار خود را در ازمنه و امكنه به عرصه ظهور و بروز می رساند آنچه به ظاهر شر می نماید در باطن خیر است نهایت مردم تشخیص خیر و شر را نمی دهند - مثلا اگر بادی درختی را انداخت صانع حكیم آن را در مصلحت عظیمی



[ صفحه 388]



كه به كار بردن چوب آن درخت به در و پنجره باشد شر متصوره او را به خیر مسلمی تبدیل می فرماید و همچنین آفاتی كه در ابدان و اموال مردم ظاهر می گردد یا مفاسدی كه رخ می دهد اگر چه به صورت ظاهر شر تصور می شود ولی خیر محض است چه در نظام اجتماع نفعش بیشتر از ضررش می باشد لذا برخی از حكماء و فلاسفه گفته اند شر قلیل و خیر كثیر [1] .

فرمود ای مفضل اگر این حوادث در برهه ای از ازمنه رخ ندهد و مردم را خواه صالح یا طالح متنبه نسازد و آنها همیشه در رفاه و آسایش باشند قهرا رو به تمایلات نفسانی سیر می كنند و در ارتكاب گناه مبالغه می نمایند در حالی كه حوادث موجب می شود صلحا در عبادت بكوشند و صلحا در ترك معصیت و در رفاه و وفور نعمت به رشد عقلی خود بپردازند و مصالح ترقی و تعالی را به دست آورند تا در بوار هلاكت و در رهگذر طوفانها قرار نگیرند.

فرمود ای مفضل ملاحده گمان می كنند این دنیا فقط مرگ و زندگی است یا اگر همیشه زنده بودند و به بلاها مبتلا نمی شدند بهتر بود در حالی كه این نظریه به كلی غلط و خطاست زیرا هر كه



هر كه آمد در زمان پر ز شور

عاقبت می بایدش رفتن به گور



اگر بنا شود همه بیایند و بمانند زمین بر اهلش تنگ می شود و روزی و رزق آنها كم می گردد و قوی ضعیف را می خورد و برای منافع دنیا اقویاء ضعفا را از بین می برند و جنگها و كشتارهای بسیار می شود و شر و حرص و قساوت و سنگ دلی بر همه مستولی می گردد و به هیچ چیز دنیا قانع نبود ولی چون مرگ هست و هر فرد و اجتماع اجل و مهلتی دارند خود فكر مرگ آنها را بر تحمل مصائب ناگوار صابر می سازد و از مشقتهای دنیا به امید مرگ بردباری می كنند تعب و رنج زندگی را كه از هم غیرقابل تفكیك است آسان می سازد و برای توالد و تناسل به سبب مرگ قیام و اقدام می كنند تا نام آنها به وسیله ذریه آنها باقی بماند كه اگر مرگ نبود هیچ علاقه ای بدین بقاء كه هر كس به اندازه استعداد و قابلیت خویش از دنیا و امتعه و نعم آن بهره مند می گردد و از لذت تربیت فرزندان و حقوق ما بین پدر و مادر و اقارب و خویشاوندان لذت می برد.

برخی از ملحدین گمان می كنند كه چون مدار دنیا بر ظلم و تعدی و اجحاف اقویا بر ضعفاست نظامی نیست و مدبری ندارد در حالی كه همین دلیل نظام عالم است كه اقویا به سبب قوت خود به طغیان و سركشی تعدی و اجحاف می كنند و این خود امتحانی برای آنهاست كه



[ صفحه 389]



مكلف به وظایف شرعی و وجدانی هستند و خلاف آن می كنند اگر بنا بود مكلف نمی شدند و این مفاسد عمومیت داشت می توان گفت نظام عالم درست نیست و مدبری ندارد ولی خدای عالم به وسیله پیغمبران مردم را مكلف و موظف نموده و احكام شرایع را به آنها رسانیده و كیفیت عذاب و عقاب و ثواب و صلاح را راهنمائی فرموده اگر تأخیری در عقاب متعدیان باشد آن مخصوص قیامت است و از جهت آزادی بشر است كه در این دنیا به اختیار عمل كند تا ثواب و عقاب آن روی اعمال او باشد - عقیده به آخرت و ثواب اعمال در عقبی از ممیزات انسان است اگر مانند حیوان هر تمردی را گوشمالی می دادند مثوبات اخروی چه می شد و به علاوه صلحاء اعمال خالص و شایسته نمی كردند و از یقین آخرت و استحقاق ثواب اعمال و نعیم اخروی محروم می شدند.

در حالی كه هر فردی به جزای عمل خود اگر ذره باشد می رسد و هیچ كس حامل ذره ای از عمل دیگری نیست كه قرآن می فرماید و من یعمل مثقال ذرة شرا یره و من یعمل مثقال ذره خیرا یره و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود الناس مجزیون باعمالهم ان كان خیرا فخیرا و ان كان شرا فشرا گمان نكنند كفار در دنیا همیشه در نعمت هستند و موحدین در نقمت این اشتباه است خداوند به كفار و ملحدین مهلت می دهد تا آنجا كه یكباره همه را نابود می سازد مانند قوم فرعون كه همه را غرق كرد و اصحاب بخت النصر كه همه را هلاك نمود و سایرین اقوام متمرد و عاصی را به سزای خود رسانید.

فرمود این مهلت در سنت اجتماعی بشر هم هست كه پادشاهان اشخاص متمرد را مهلت می دهند تا اگر توبه كنند می بخشند و اگر اصرار نمایند به كیفر می رسانند خالق حكیم هم نسبت به مردم عاصی و منحرف و ملحد و زندیق و كافر همین سنت را رعایت می فرماید.

فرمود خداوند مخلوق را ضایع و مهمل و بلاتكلیف نمی گذارد و عبث نمی آفریند زیرا عاجز نیست - جاهل نیست و ناتوان نیست عبث و بلاتكلیف و بی قصد بودن نتیجه بی علمی و ناتوانی و عجز است - و خدای خالق علیم عظیم قادر توانای دانا كه ذات واجب الوجودش عین علم و قدرت است از همه این تخیلات منزه و مبرای است و به حسن تقدیر و تدبیر و حسن انتظام عالم را اداره می كند و هر كس را هر چه لایق بوده داده است.

اگر كسی علم به احوال مواد عالم و حوادث و وقایع ندارد نباید انكار مدبر و صانع



[ صفحه 390]



حكیم آن را بنماید در حالی كه به هر چه نظر كنی و دقت نمائی در نهایت استقامت و قوت و علم آفریده است.

فرمود ای مفضل این عالم را در لغت یونانی قوسموس گفته شد و معنی آن زینت و زیور است و فلاسفه مدعی هستند كه چون در یك انتظام احسنی قرار گرفته زیب و زینت و زیور برای عقلا و خردمندان است و آنقدر حكمای قدیم در حسن انتظام این عالم مقید و متصلب و معتقد بوده اند كه نگفته اند عالم تقدیر و نظام بلكه گفتند عالم زینت است زیرا برای اهلش دنیا زیور می نماید و به چشم خردمندان این جهان در نهایت حسن انتظام و غایت بها و روشنی و زینت است.



جهان چون چشم و خال و گوش و ابروست

كه هر چیزی به جای خویش نیكوست



فرمود ای مفضل چون طب تجربه است و اطباء در تجارب خود خطای بسیار می كنند راضی نشدند كه فن طبابت را به نام صنعت طب بنامند و معذلك معتقدند هیچ چیزی از بدن بی جهت خلق نشده و هیچ عضوی مهمل و عبث نیست ولی بعضی از حكماء در عین حال كه این عالم را زینت می دانند اگر نسبت به یك امری عقلشان نرسید آن را عبث تصور می كنند و خالق را به جهل نسبت می دهند در حالی كه خودشان جاهل هستند تبارك الله الحكیم الكریم و سبحان الله العلی العظیم


[1] و از همين امام درباره لا جبر و لا تفويض احاديثي نقل شده كه در سير حكمت نقل كرده ايم.